نويسنده: عمادالدين باقی
دارم اميد عاطفتي از جانب دوست/ كردم جنايتي و اميدم به عفو اوست/ دانم كه بگذرد ز سر جرم من كه او/ گر چه پريوش است وليكن فرشته خوست/ چندان گريستم كه هر كس كه برگذشت/ در اشك ما چو ديد روان گفت كاين چه جوست
در اين گفتار دو مساله حقوقي و اخلاقي را از هم تفكيك مي كنم. بحث حقوقي مجازات اعدام و نقدهاي اساسي و علمي و فقهي كه بر آن دارم و پيشتر نوشته ام و نيز بحث هايي كه درباره سپردن رشته اختيار جان گناهكار به اولياي دم دارم زيرا برخي از آنها چنان مغروق روحيه انتقام و خشونت هستند كه نمي توان از خشم شان نه رضاي خلق را نه رضاي خالق را برآورد و نادرند كساني چون زينب مهدوي نژاد: همسر مرحوم جهانگير افروخته و مادر رضا افروخته كه با وجود دو داغ نه تنها از قصاص كه از ديه هم گذشت. مباحث حقوقي و قضايي اين پرونده را نبايد مغفول نهاد زيرا سند مهمي براي ارزيابي و نقد سيستم قضايي است اما در هر حال راي دادگاه بر قصاص نسبت به يكي از مقتولان صادر شد و ولي دم قادر بود جان مسعود پويان را به تلافي بگيرد اما در پي تلاش و كوشش هاي فراوان كساني كه بايسته سپاسند از جمله از سوي محسن مهدوي نژاد برادر ولي دم، در لحظات آخر و دقايق مانده به اجراي حكم، از قصاص صرف نظر كرد و آنچه به «گذشت» او خلوص و ارج والاتري بخشيد اين بود كه از ديه گرفتن هم گذشت كرد و اكنون و اينجا در مقام سخن از ابعاد اخلاقي موضوع هستم زيرا اين گذشت، روح بزرگي را كه در پس پرهيزها و گريزهاي اوليه پنهان شده بود آشكار كرد. در تجمع تعدادي از فرهنگيان در برابر كارخانه توشيبا (محل كار دختر مقتول) يكي از شعارنوشته ها اين بود: «خانواده داغديده افروخته و مهدوي نژاد: با بخشش، روح بزرگ خود را نشان دهيد» و شعار نوشته ديگر اين بود كه: «عزيزان، بخشش خود را الگويي بسازيد كه توسط معلمان به ديگران آموخته شود». اكنون بايد معلمان اين كار بزرگ را به دانش آموزان بياموزند. خانواده افروخته و مهدوي نژاد با اين كار خود در جامعه يي كه متهم به فروپاشي اخلاقي است و خشونت از سر و رويش بالامي رود و از بالاتا پايين كمتر خبري از رحمت و مداراست و با همنوع خود با «بند» و دشنام و تهديد و داغ و درفش سخن مي گويند و آمار تكان دهنده نزاع و قتل و خشونت شاهد مدعاست موجي متفاوت را راه انداختند و جريان مدارا و بخشش و مروت و انسانيت را فربه ساخته و پاداش اين سرا و آن سرايش را تا جهان، جهان است براي خود و درگذشتگان خويش خريدند.
عفو باشد ليك كو فر اميد/ كه بود بنده ز تقوا روسپيد
هزاران تن از شهروندان از هنگامي كه از اين حادثه آگاه شدند عميقا دل نگران بودند. ده ها نفر پيوسته تماس گرفته و آخرين خبرها را جويا مي شدند. شب پيش از حادثه يكي از روحانيون سليم النفس و پاك نهاد در مراسم سوگواري عاشورا در تهران بر فراز منبر براي نرم شدن دل ولي دم و نجات اين معلم دعا كرد و جمعيتي آمين گفت. از نخستين ساعات بامداد روز شنبه 18 آبان نيز سيل تلفن ها روان شده بود و با نگراني درباره سرنوشت پويان مي پرسيدند. اگر در برابر همه اين چشم هاي منتظر: حادثه يي جز نجات جان پويان رخ مي داد جز آن نبود كه غيظ و غضب و ياس از مروت را كه در جان ما به عنوان مستاجر و ميهمان لانه است به مالك و صاحبخانه بدل سازد، مساله مهمي كه متاسفانه دستگاه قضا بدان اعتناي درخوري ندارد. از اين رو است كه همه ايرانيان به خانم مهدوي نژاد مديونند و همشهريانش بايد به او ببالند. او و بازماندگان ديگر، در يك تصميم، اندوه را از هزاران خانواده به ويژه خانواده فرهنگيان زدودند و شادي را به آنان ارزاني داشتند.
ستون خرد، داد و بخشايشست / در بخشش او را چو آرايشست/ كسي كو به بخشش توانا بود/ خردمند و بيدار و دانا بود (فردوسي)
كار آنها چنان بزرگ بود كه خداوند مي گويد فقط او است كه مي تواند جبران كند و پاداش دهد. در كلامي كه از ادله محكم قصاص برشمرده شده آمده است «جزاء سيئه سيئه مثلها فمن عفي و اصلح فاجره علي الله» (شوري: 40) . اين آيه شريفه از دو بخش حقوقي و اخلاقي تشكيل شده است كه چون غالبا يك سياق در آن ديده اند به فهم وارونه يي از سخن دست يافته اند. بخش نخست آيه: «جزاء سيئه سيئه مثلها» بيانگر يك امر طبيعي است. اينكه انسان ها به سبب غرايز خود در برابر بدي بدي مي كنند. اگر بدي كني بدي مي بيني و اگر خوبي كني خوبي مي بيني. اين يك معادله عادي و غريزي در زندگاني بشر است. اين حق يك حق طبيعي است كه جزاي بدي، بدي است و در برابر جرح و قتل جرح و قتل صورت مي گيرد. نكته بسيار مهم اين است كه بخش نخست آيه سياق خبري دارد نه سياق انشايي. نمي گويد در برابر بدي بايد بدي كرد فقط گزارش مي دهد كه در ميان مردمان پاداش كلوخ انداز سنگ است. از اين رو اگر كسي در برابر بدي بدي كند كاري طبيعي كرده و از منظر حقوقي هم كاري رواست اما اخلاق فراتر از حقوق است و اين كار از منظر اخلاقي نارواست. از نظر اخلاقي در برابر بدي بايد خوبي كرد. بنيان زندگي را نبايد بر معامله و دادوستد نهاد. نبايد محبت و گذشت و انسانيت را چون تجارت ديد. محبتي كه در برابر محبت باشد تجارت است و چنين محبت ورزيدني هنر نيست امري طبيعي است اما كسي كه استعلايافته و از سطح مردمان عادي و طبيعي ارتفاع گرفته و از جايگاهي والاتر و بلندتر به زندگي مي نگرد با بخش دوم آيه مانوس است كه رويكردي اخلاقي دارد و مي گويد اما اگر در برابر بدي كردن به جاي بدي كردن درگذريد و حتي از اين هم والاتر، خوبي كنيد اين كارتان بسي بزرگ تر است و چنان بزرگ است كه نمي توان پاداشي با معيارهاي مادي بشري برايش متصور شد. اين ثمن را مثمني نيست و پاداش آن از توان بشر نيز خارج است و چنان بزرگ است كه فقط خداوند مي تواند پاداش دهد. اين همان كاري است كه امثال خانم مهدوي نژاد مي كنند. انسان هايي كه در سياق بخش نخست زندگي مي كنند انسان هايي عادي هستند و همواره عادي مي مانند اما آنانكه به سبك و سياق بخش دوم آيه يعني زندگي اخلاقي زيستند بزرگ مي شوند. چرا از ميان هزاران جنگجوي سياه عليه آپارتايد نلسون ماندلابه شخصيتي محبوب و جهاني تبديل مي شود؟ او نيز در جنگ و خشونت شركت داشت اما جز آنكه در دوران مبارزه منشي متفاوت داشت پس از پيروزي با همان زندانبانان قديم خويش هم رافت ورزيد و به معاونت خود برگماشت و از سوي همرزمانش به پايمال كردن خون مبارزان متهم شد چنانكه همسرش كه ساليان رنج را با او بود متاركه كرد، اما او مانند رجال ضعيف النفس ديار ما در برابر خشونت طلبان سپر نينداخت و مقهور كين ورزي آنان نشد و سخني گفت كه با آن بزرگ شد: عدم خشونت آن نيست كه به دشمن خويش كاري نداشته باشد، آن است كه بتواني دشمنت را دوست داشته باشي. اين كاري است كه 14 قرن پيش از او محمد(ص) نيز انجام داد و همين كارها موجب بزرگي و كاميابي هايش شد. زماني كه با جامه سپيد و زمين گذاشتن سلاح به پيروزي بدون خشونت در مكه نايل شد و در برابر مخالفان مسلح حاكم بر شهر، فتح مكه رخ داد دشمنان خود را بخشيد و حتي قاتلان حمزه عموي خود و پشت و پناهش را عفو كرد و ابوسفيان فرمانده جنگ هاي عليه پيامبر را نه تنها كاري نداشت كه خانه اش را مامن و پناهگاه قرار داد. بسياري از سران قريش كه در گذشته عليه او مي جنگيدند از او طلب بخشايش كردند و محمد(ص) گفت: امروز سرزنشي بر شما نيست. خدا شما را مي آمرزد و او مهربان ترين مهربانان است. برويد و شما آزادشدگانيد (يوسف/2) و مورخان گفته اند فقط ده تن را دستور اعدام داد كه برخي محققان در اصل يا فرع اين خبر ترديد و تشكيك كرده اند. او قاتلان حضرت حمزه را حتي بدون اينكه از فرزندان شان اجازه بگيرد عفو كرد و نشان داد براي بخشش حتي نبايد منتظر اذن اولياي دم بود، زيرا بخشش، بزرگ تر است. خداوند قصاص را در برابر قتل عمد بيگناه حق اولياي دم مي داند (يك حكم كيفري و حقوقي و رفتار غريزي و طبيعي) اما بخشش را يك حكم اخلاقي و برتر مي داند و اگر قصاص را كاري بشري مي داند عفو را كاري خدايي مي خواند و عفو را بر قصاص ترجيح مي دهد. شگفت آنكه هر دو بخش آيه حكم خداست اما قانونگذاران براي بخش نخست كه جنبه فروتري دارد قانون وضع مي كنند و آيين نامه و مقررات براي تشريفات مرگ مصوب مي كنند اما بخش دوم فرمايش خداوند را به حال خود رها كرده ومهمل مي گذارند كه گويي بخش نخست با طبع بشري سازگارتر است. ممكن است گفته شود بخش نخست حكم است و بخش دوم توصيه و ارشاد، اما وقتي در اين توصيه، ترجيح عفو بر قصاص از نظر خداوند آمده است، پس بخشش بر اجراي حكم قصاص، حكومت دارد و بايد همان طور كه براي بخش نخست آيه قانون و مقررات وضع مي شود سازوكارهايي براي تحقق بخش دوم يعني ترجيح خداوند هم مقرر شود و به صورت قانون درآيد و الزام هايي به وجود آورد. براي مثال مجرم را آنقدر در زندان نگه دارند تا شرايط براي فروكش كردن آتش انتقام و كينه فراهم و بخشش محقق شود. فلسفه مجازات زندان به جاي اعدام چيزي جز تحقق اين حكم الهي نيست زيرا بخشش نه فقط ترجيح خداوند كه راه كشف اوست. خانم اماكولي ايلي ياگيزا دختر جوان اهل رواندا در آفريقاي مركزي يكي از راويان جنگ ها و نسل كشي هاي قومي و قبيله يي 1994 است كه سرانجام پس از برجاي نهادن نزديك به يك ميليون كشته با دخالت جامعه بين المللي به پايان رسيد. او قتل تمام اعضاي خانواده اش را جلوي چشمان خود ديد و در خلال روزهاي متمادي پنهان شدنش در حمامي كوچك شاهد جنايت هاي تكان دهنده يي بود. او مي گويد تجربه زندگي دوباره يافتن به وي آموخت كه چگونه به كساني كه از من تنفر داشتند ودر پي كشتن من بودند عشق بورزم و كساني كه خانواده ام را بي رحمانه كشته بودند ببخشم و چگونه خدا را يافتم. او شرح مي دهد كه چگونه نفرت و ميل به انتقامجويي را ذره ذره به عشق و بخشش تبديل مي كند. كولي مي گويد هربار دهكده ويران شده، مرگ اعضاي خانواده، جنازه هاي تل انبار شده و... را در مقابل خود مي ديد بار ديگر ميل به انتقام و كينه و نفرت در وجودش زبانه مي كشيد و هر نقطه قوتي در او مانند ايمان، اميد و شجاعت در برابر انرژي اهريمني آسيب پذير شده بود و هنگامي كه صداي جنايتكاران به گوش نمي رسيد فكر من از خدا منحرف و انرژي منفي به سويم حمله ور مي شد در حالي كه هرگاه دعا مي كردم فوري عشق را در اطراف خود احساس مي كردم. كولي مي گويد چگونه تلاش كرده است كه قلب خويش را از نفرت و كينه حتي نسبت به قاتلان خانواده اش پاك كرده و بخشش و عشق را جايگزين كند: ساعت ها بود كه از خدا مي خواستم عشق و عفو و بخشش خويش را بر همه گناهكاران ارزاني دارد اما هرچه سعي كردم نمي توانستم براي آن تبهكاران دعا كنم. اين مساله براي من يك مشكل به وجود آورده بود زيرا مي دانستم خدا از ما انتظار دارد براي همه دعا كنيم اما هرچه به اين بخش مي رسيدم كه ما را به عفو كساني مي خواند كه حقوق مان را زير پا گذاشته اند سعي مي كردم به آن تبهكاران فكر نكنم (و آنها را استثنا كنم) . از خداوند مي پرسيدم چرا از من توقع چيزي غيرممكن داري. اين منطقي نيست كه جنايتكاران را ببخشم. اجازه بده به جاي دعا كردن براي آنها براي عدالت و حقانيت دعا كنم. جنگي در درون من شروع شده بود و با قلبي پر از كينه و نفرت ديگر نمي توانستم در برابر خداي سرشار از عشق و محبت دعا كنم... خداي من قلب مرا به روي حقيقت باز كن و به من نشان بده چگونه آنها را ببخشم. من آنقدر قوي نيستم كه بتوانم اين كينه و نفرت درون قلبم را از بين ببرم. كولي شب ها و روزهاي متوالي را با اين نبرد دروني گذراند و با تفكر به حوادثي كه رخ داده بود در مرحله جديدي پا مي گذاشت. او مي گويد به درگاه خداوند دعا كردم تا پيش اينكه زندگي اين آدمكش ها در اين دنيا به پايان رسد به خطاها و اشتباهات وحشت انگيزشان پي ببرند: خشمي كه تمام وجودم را فراگرفته بود كم كم در حال تخليه شدن بود و قلبم را به روي خداوند گشوده بودم (كتاب ماندم تا روايت كنم/ و چشم انداز، ش79 ص185-184) . كولي نشان داد انسان چگونه با غلبه بر نفرت و با كسب توانايي بخشش عظمت خدا را و هستي را و عظمت روح انساني را كشف مي كند. خدا موجودي در آسمان ها نيست. خدا در زندگي ما جريان دارد و به قول قرآن از خود ما به ما نزديك تر است (نحن اقرب اليه من حبل الوريد) خدا را با بخشش با مروت با دوستي و با عشق مي توان لمس كرد.
□
روزنامه اعتماد، شماره 2823 به تاريخ 19/8/92، صفحه 1 (صفحه اول)