• مشاهده تمامی اخبار

  • اخبار صنفی

  • مشاهیر وکالت

  • مقالات

  • قرارداد حق الوکاله

  • تخلفات انتظامی

  • قوانین و مقررات جدید

  • نظریات مشورتی

  • مصوبات هیات مدیره

  • اخلاق حرفه ای

  • معرفی کتاب

  • چهره ها در عدلیه

  • نغز نامه

  • گوشه های تاریخ

  • همایش های حقوقی

  • فرهنگی و هنری

  • عکس هفته

  • لایحه جامع وکالت رسمی

  • آداب الدعوی -نوشته رحمان زارع

  • مشاهیر قضاوت

  • رقص آتش - نوشته رحمان زارع

  • مصاحبه ها

  • زنان و کودکان

  • حقوق بین الملل

  • حقوق و سینما

  •  
    • عشق و حق و خاستگاه آن در ادبیات آسیای غربی و ایران

       علی کاکاافشار - وکیل دادگستری

      باور های لطیف عرفانی یکی از دو عامل عمده ای است که در سده ی ششم پیش از میلاد  دیدگاه و رفتار های قومی و چهره سیاسی و فرهنگی آسیای غربی را عوض کرده و عصر بزرگ همزیستی میان همه قوم ها را به جای نسل کشی،دشمنی و ستیزه های پایان ناپذیر قومی در آسیای غربی و ایران  پدید آورده است.
      این باور ها از دلاویزترین و نازکانه ترین اندیشه های بشری برای پاسخگویی به پرسش ها ی اساسی انسان درباره هستی و هستان و هدف از آفرینش و وحدت و همزیستی همه انسان ها و نشاندن درخت دوستی به جای نهال دشمنی میان همه انسان ها و قوم هاست.
      از دید سیاسی منشور گل نوشته ی استوانه ای کورش که در سال 1369 میلادی/ 1348 خورشیدی با پرپایی مراسمی در آرمگاه کورش در پارس نخستین اعلامیه جهانی حقوق بشرش خوانده اند برخاسته از همین باور های عرفانی است.
      در ادبیات فارسی نیز بیشترین نمود این اندیشه ها خود را در دو واژه عشق وحق می نمایاند. بلندی و سرآمدی شعر و ادب پارسی نیز ناشی از عارف بودن و باور های عرفانی شاعران ایرانی است.

      اشه(عشق) و دروغ
      در گاهان -سروده های زرتشت- که کهن ترین شعر  در  ادبیاتی است که فارسی از آن برخاسته است ،  " اشه"  و "دروغ " در برابر هم اند. زرتشت یاران و پیروان خود را که دوست اهورمزدا هستند، اشوان می خواند؛ یعنی طرفداران اشه.  و پیروان دروغ را  نیز دروغوند  یا دُروند؛ طرفداران دروغ  می نامد. 
      در ادبیات فارسی اشه  و اشوان  عشق و عاشق شده است. عشق واژه عربی نیست دخیل در عربی از پهلوی(فارسی میانه) است. از  دلیل های منشاء پارسیک(پهلوی ساسانی) این واژه ی عرفانی این است که برای  نمایاندن مهر و کششی که  انسان  با  یار پیشینی  و معبود و معشوق ازلی دارد (و با آن است که همواره  به او می خواهد برگردد)،به کار می رود و اصولا در عربی هنوز هم به جای عشق و عاشق حب و حبیب می گویند.
       اشه، ارته، هخه و هخ(حق) در گویش های کهن و میانه و کنونی زبان فارسی، همه یک واژه است. ارته  در نام های ایرانی  مانند ارتباز و ارتوان/اردوان دیده می شود. هخ در آذری و  حق در فارسی همین واژه اشه  و ارته است.
        اینکه معنی عرفانی ،فلسفی و حقوقی حق در ادبیات فارسی به همان معنی کلی اشه ی گاهانی خود به معنی نظم راستی و برداشتی که با واقعیت مطابقت دارد، و عین واقعیت و معبود ازلی است؛  به کار می رود تصادفی نیست. به ویژه که  در این معنی اخیر حق یعنی خدا، و  تنها در فارسی و آذری است که به این معنی نیز به کار می رود، در حالیکه در عربی حق  را به معنی  خداوند به کار نمی برند و تنها به همان معنی دیگر  رایج در پهلوی یعنی، راستی به کار می برند.  و حقا؟ یعنی به راستی؟ دلیل این که چرا در عربی ِ  قال الله تعالی، می گویند و  در  فارسی حق تعالی نیز همین نکته است.
       اشوان یا عاشقان را هم هنوز در آذربایجان و کردستان  اهل حق(هخ) یا همان اشه  می خوانند.سازنده ها یا نوازندگان مردمی آذربایجان هم که عاشق نامیده می شوند ممکن است با اشه و هخه و هخ بی ارتباط نباشد...


      حق و باطل  یا  اشه و دروغ
      در گاهان،  اشه هنجار هستی و قانون های حاکم بر هستی است که برای راندن دروغ  باید از آن پیروی کرد.
      دروغ به معنی آشفتگی  بی نظمی و آشوب همچنین به معنی امروزی اش؛ حرف ناراست بوده که هرچه خلاف واقعیت و خلاف هنجار های هستی و نظم جهان و اراده حق (هخه، اشه، عشق) است را در بر می گرفته است.
      بنابراین دو گزینه در برابر انسان هست؛ اشه یا دروغ  یا به تعبیر دوره اسلامی حق و باطل.
       آدمی  می بایست اشوان( عاشق) باشد یعنی پیرو اشه  نه دروند یا پیرو  دروغ . پیرو اشه یا حق با دروغ (بی نظمی و ناراستی) دشمن است. پیروی از اشه(عشق و حق) همبودی با معشوق ازلی و همه قانون ها و هنجار های هستی است و راه پیشرفت و پیروزی نیکی بر بدی همین راه است که به شادی و همزیستی و آشتی همه مردمان می انجامد.  در دیدگاه گاهانی هیچکس حق ندارد مردمان را از هر نژاد و قوم و با هر باور که باشند از این آشتی، برابری ، آزادی و شادی محروم کند. خداوند متعلق به همه است. قومی نیست و حتی مانند یهوه(خدای یهود) میان انسان ها تبعیض قائل نیست و یهودیان را قوم برگزیده(  CHOOSEN PEOPLE) نمی داند.
      در فراز نشیب های تاریخی ایران و آسیای غربی واژه حق یا  همان هخه یا اشه گاهانی، در معنی و لفظ دگرگونی های بسیاری یافته و دو شکل بسیار معروف آن در فارسی  حق  و عشق نمایاننده  همان باور ها مزدایی و گاهانی و نگاه انسانی و برابر به همه انسان ها هستند.
       این واژ ه ها و معنای عرفانی آنها که بار همان باور های کهن پیش از زرتشت را می کشند،  در فارسی و ادبیات غنی ما و در زبان رومی و حافظ و سعدی و ترجمه هایی که از کار های آنها شده است،اندک اندک می رود تا همه جهان را تحت تاثیر قرار دهد.  مبنای این دیدگاه دینی کهن ایرانی "وحدت وجود" و  یکی  و از یک بن بودن آفریننده و آفریده" است. جدایی انسان از معبود و معشوق ازلی و آرزوی پیوستن به یار و معشوق پیشینی است.  انسان ها در این راه همراه اند و نیاز آن ها به دوست ویار ازلی و اشتیاق او به آنها همه را راهی یک راه که آن رسیدن به دوست ویار است می کند و همراهی یا  طی راههای جداگانه برای رسیدن به دوست نمی تواند و نباید مایه جدایی و ستیزه و دشمنی انسان ها شود...  چه پاره ای از وجود دوست پیشین در همه انسان ها هست که همه انسانیت انسان و زیبایی و بزرگی و توانایی انسان نیز در همین پاره وجود اوست و چون این پاره مقدس در همه انسان ها هست، همه انسان ها بزرگ و مقدس اند و همین بزرگترین دلیل هم بودی و همزیستی انسان ها با هم است. از این دیدگاه بوده که بر سر در شیخ خرقانی عارف سده ششم تاریخ ایرانی نوشته بوده که: ".. هرکه در این سرا درآید آبش دهید و نان اش دهید و از دین اش مپرسید که هرکه در نزد حق تعالی به جان ارزد به نان شیخ حسن ارزد.."
      در پيش گفتی که  فرخ مرد بهرامان  برای  کتاب مادگان هزار داد ِ ستان  نوشته است باز تاب  باور های عرفانی و بعضی از اصطلاحات آن را می بینیم. چه در این متن  به بخش خدایی آدمی   که از راه آن می توان به معشوق ازل رسید "بهر گزیده " گفته شده است.  خدای یکتا  نیز در هستی و انسان ها بخش و پخش است و به تعبیر دوره اسلامی عالم همه  مظهر و تجلی گاه معشوق و روی دوست است.  انسان به ویژه پاره ای جدا شده از خدا ست که آرزویش در هستی، بازگشت و پیوستن به او ست.(بشنو از نی چون حکایت می کند وز جدایی ها شکایت می کند/ کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند) کار برد واژه های آگاهی  و آگاه   نیز که در دوره اسلامی ترجمه عربی آنها عرفان و عارف شده است تنها در کتاب مادگان هزار داد ِ ستان محفوظ مانده است. چه در این پیشگفت که دیدگاه مولف کتاب را منعکس می کند زیر عنوان ارج دین و سامان شناخت می گوید".. و راه شناسایی از دو راه است؛ شناسایی با دانش  و آگاهی.."
      از این روست که به استناد این کتاب می توان گفت عرفان ترجمه عربی آگاهی است و عارف ترجمه آگاه است.
      خاستگاه عشق و حق و باور های عرفانی
      با توجه به دلایلی که آوردیم باور های عرفانی را  آریایان از سرزمین های سرد و یخبندان شمالی زیستگاه های نخستین خود به آسیای غربی و ایران آورده اند. با این توضیح مهم که عرفان  ریشه در باور های دینی پیش از زرتشت آریایان دارد.
      آغاز تاثیر باورهای عرفانی در آسیای غربی و ایران به 1800 سال پیش از میلاد مسیح برمی گردد هنگامی که نخستین بار کاسی های آریایی از دریایی که هنوز به نامشان کاسپین (کاسان) نامیده شود به منطقه آمده اند و در زمان حکومت پسر حمورابی بر بابل آن را گرفته اند و تا 150 سال بر آن حکومت کرده اند.
        هرچند زمان زرتشت نیز در نیمه دوم همین سده 18 پیش از میلاد بوده ولی یکتا پرستی و اصلاحات دینی مهمی که آورده و در یادگار زریران  و شاهنامه فردوستی( آن بخش نخستینی که اسدی طوسی آن را سردوه و فردوسی آن را ادامه داده است) آورده شده، بسیار دیر تر یعنی اواخر دوره هخامنشی در سده چهارم پیش از میلاد اندک اندک به ایران رسیده است.
      بنا براین مهاجران آریایی نه با دین و اصلاحات زرتشتی بلکه با باور های دینی پیش از زرتشت به آسیای غربی و ایران آمده اند و اگرآسیای غربی از 1800 پ.م تا 600 پیش از میلاد با باور های عرفانی آریایی آشنا شده اند از طریق باور های کهن مزدایی پیش از زرتشت بوده که مبنای اش این بوده که خدایان خود را بخش و پخش کرده اند و این جهان زیبا و شگفت و آدمی پدیدار شده است.  اگر داریوش و کورش و دینی که در کتیبه های هخامنشی منعکس است، قائل به خدایان اند و برای نمونه در یک سنگ برجسته  نوشته اند: "..اهورا مزدا و بغان دیگر این بوم را از دشمن و خشکسالی و دروغ بپایاد.." دلیل اش این است که این آریایان پیرو باور های پدران و نیاکان خود بوده اند که پیش از زمان رزتشت، آریا ویجه یا خوارزم نخستین سرزمین سر راه مهاجرت را ترک کرده بوده اند و بنابراین طبیعی است که باور هایشان همان باور های کهن پیش از زرتشت باشد که سینه به سینه به نسل های بعدی از جمله کورش و داریوش رسیده باشد. 
      نکته مهم دیگر اینکه هرچند باور های عرفانی از 1800 پیش از میلاد به آسیای غربی و ایران رسیده ولی اثر و نمود ی در تغیر دیدگاه های قوم گرایانه از آن نمی بینیم مگر از سده ششم پیش از میلاد و اندکی پیشتر از آن که عیلامی ها با پارس های هخامنشی متحد شده اند تا علیه آسور نماینده تفکر به شدت قومی که حتی گروه های همزبان خودش مانند بابلی ها و دیگر اقوام آموری را هم بر نمی تافت و همه جهان را می خواست آسوری کند، مقاومت کنند.
       پرسشی که پیش می آید این است که 700 سال پیش تر چرا عیلامی ها با کاسی ها متحد نشدند و به جنگ با آن ها پرداختند  و سرانجام نیز فاتح بزرگ عیلامی شوتروک-ناهونته (1185 تا 1155 پ.م) در حدود 1155 پ.م سلسله کاسی ها ی بابل را پس از 150 سال  فرمانروایی بر بابل نابود کردند ؟     پاسخ این است که عامل مقدم برای اتحاد عیلامی ها و پارس ها و بقیه قوم ها علیه آسور خود دولت ستمگر آسور است که با نسل کشی ها و جابجایی های قومی و نیرومندی غیر قابل شکستی که یافته بود، زمینه این اتحاد را فراهم آورده بود. در زمان کاسی ها این عامل مقدم و زمینه مقتضی آن وجود نداشت. عامل دومی که راه این اتحاد و  همزیستی عیلامی/ پارسی را هموارتر کرد، بی گمان،  باور های عرفانی مزدایی پیش از زرتشت آریایان است. تاثیر این باور ها با ورود کاسی ها، آغاز و با ادامه مهاجرت آریایان بعدی مانند هیتی ها، میتانی ها، ارمنی ها و مادها بیشتر و بیشتر شد تا اینکه  تاثیر باور های عرفانی آریایان تاثیر نهایی و قابل مشاهده اش در زندگی مردمان و وضع سیاسی آسیای غربی و ایران را در سده ششم پیش از میلاد نشان می دهد. یعنی ورود اندیشه های عرفانی به اسیای غربی  و ایران از 1800 پیش از میلاد با آمدن کاسی ها آغاز شده ولی تاثیر آن در کنار عامل مهم مقدم از 600 پیش از میلاد تحقق و نمود عملی یافته است.
      برای آنکه بهتر از رخ اندیشه نقاب بگشاییم با نگاهی به تاریخ  دو دوره مشخص تاریخ آسیای غربی و ایران را زیر پرگار و بررسی می کشیم و تفاوت های آن ها را برجسته می کنیم:  
      1- دوره قوم گرایی و ستیزه های قومی (از 4000 سال پ.م تا  نیمه سده ششم پیش از میلاد ):
       از زندگی یکصد ساله ای انسان بر روی کره زمین، 95000سال نخست آن دوران کودکی انسان است. براساس 95000 سال تجربه و تکامل، اندک اندک انسان، انسان شده و توانسته در 5 هزار سال اخیر از زندگی 100000 ساله پیدایش اش در روی کره زمین از جانوران و شیوه های زندگی جانوری و دد منشی فاصله گرفته و متمدن  و یکجا نشین و شهرنشین شود.
       هرچند  در مرحله شهرنشینی دست آورد های 95000 ساله بشری امکانات بسیاری برای انسان و زندگی گروهی در سکونت گاه ها دائمی برایش فراهم کرده بوده ولی،  کماکان حفظ بقا و تامین نیاز های اولیه، انسان را در برابر موجودات دیگر و همنوعان رقیب به پیکار و دفاع وامی داشته  و زمینه طبیعی قوم گرایی، دفاع از حق زیستن برای گروه  و تامین نیاز مندی ها و دفاع از داشته ها و امکانات جهت ادامه زندگی بوده است.  بنابراین  دوره قوم گرایی(از 4000 سال پ.م تا 600 پ.م) ادامه مستقیم دوره  زندگی 95000 ساله کودکی آدمی است.
       دولت.شهرهای سومری یا عیلامی نخستینی که در 4000 سال پیش از میلاد پدیدار شدند، نیز هرکدام برای خود واحد مستقلی بودند که درحصار و بارو ی خود مانند یک کشور به حساب می آمدند. این دولت شهرهای پراکنده هنگامی که به جنگ با یکدیگر می پرداختند، گاه اتحادیه ای از دولت شهر های همزبان سومری یا عیلامی پدید می آوردند و بعد از جنگ این اتحادیه ها نیز به هم می خورد و دولت شهرهای مستقل همچنان مانند کشور های جداگانه امروزی با هم دیگر در رقابت و تجارت و گاه جنگ روزگار می گذرانیدند. هردولت شهر، معبد خود و بت خدای ویژه خود را داشت. در جنگ ها دولت شهر های رقیب گاه این بت خدا ها را از هم می ربودند. قوم گرایی هرچه زمان می گذشت قویتر و رقابت ها و جنگ های قومی بیشتر می شد.
      اوج عصر قوم گرایی و  نسل کشی های  قومی در هزاره اول پیش از میلاد
       از آغاز سده 9 پیش از میلاد  قوم گرایی  آسوری ها در آسیای غربی به اوج خود می رسد و این قدرت مطلق منطقه به لحاظ نسل کشی های قومی و تحمیل جابجایی های گسترده به بقیه  قوم  ها حتی گروه های همزبان خود، زمینه صف آرایی و اتحاد میان همه قوم ها علیه آسور را فراهم می آورد. 
      کتیبه های آسوری به خوبی نسل کشی های قومی  و   عصر بیداد و وحشت در آسیای غربی را تصویر می کند برای نمونه:
       آسور نصير پال پادشاه آسور (884 پ م ) در کتيبه خود نوشته است :
      «..... به فرمان آسور و ايستار خدايان بزرگ و حاميان من .... ششصد نفر از لشگران دشمن را بدون ملاحظه سر بريدم و سه هزار نفر از اسيران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم..... حاکم شهررا به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به ديوار شهر آويختم ..... بسياری در آتش کباب کردم و دست و گوش بينی زيادی را بريدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بيرون کشيدم و سرهای بريده را از درختان شهر آويختم .......»
      و در کتِِِِِِِِِِِِِِيبه نًبوکًد نَصٌر پادشاه بابل (556 پ م) آمده است:
      «.......فرمان دادم که صد هزار چشم درآورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خانه ها را چنان ویران کردم که د گر بانگ زنده ای از آنجا برنخيزد ...»
      2- دوره اتحاد و همزیستی قوم ها، عصر ی نو در آسیای غربی و ایران
       اتحاد عیلامی/پارسی،  سنگ بنای تمدن و فرهنگ ایرانی و آغاز دوره همزیستی قوم ها در آسیای غربی و ایران است زیرا همانگونه که ازکتیبه ها ی آسوری منعکس شد، در600 سال پیش از میلاد مسیح، حکومت زور،  وحشت و جنگ های دائمی  قومی و نسل کشی، آشوب و ستیز  دولت های ناسازگار با هم ادامه می یابد  وجنگ ها، آسیای غربی را به  ویرانی و مرگ می کشاند.  در چنین روزگار نا گواری عیلامی ها که از آغاز تمدن و برآمدن  نخستین قرارگاه ها و دهکده ها و دولت شهرها قدرت سیاسی بزرگ آسیای غربی و ایران بودند، آنچنان در فشار دولت آموری آسور قرارگرفتند که پارس ها ی آریایی را به عنوان متحد طبیعی خود پذیرفتند.  در حالی که پیشتر  دولت 150 ساله کاسی بابل نخستین دولت آریایی را که در زمان پسر حمورابی به بابل رسیدند و بر آن دست یافتند را  برنتافته بودند و آن ها را نابود و از بابل و عیلام رانده بودند.
      اتحاد عیلامی/پارسی هنوز شکل کامل خود را نگرفته بود که آسور بانیپال  در 628 پ.م پیشدستی کرد و  شوش  پایتخت و شهر کهن و مقدس عیلامی را  گرفت و با خاک یکسان کرد و  ويرانه هاي امروز شوش مربوط به همین رویداد است. این رویداد پارس ها را در راس مقاومت عیلامی /پارسی علیه آسور قرار داد و همه برماند های سیاسی و فرهنگی و خط عیلامی مورد استفاده پارس ها قرار گرفت و می توان گفت سنگ بنای فرهنگ و تمدن مشترکی( با نام بعدی ایران) شکل گرفت که هنوز هم حوزه فرهنگی آن بسیار دور تر از مرز های سیاسی امروز ایران است. زبان رسمی این دولت دوقومی نیز عیلامی بود و تنها بعد ها که پارس ها نوشتن با خط میخی عیلامی را که از متحد عیلامی خود فراگرفته بودند در زمان داریوش اصلاح کردند و به صورت الفبایی درآوردند، کتیبه های هخامنشی در پارس و همدان را (پس از پیوستن دولت ماد به عموزاده های پارسی شان) به زبان آریایی نوشتند و بعد ها اندک اندک با توسعه بیشتر همزیستی های قومی زبان پارسی در کنار زبان عیلامی زبان رسمی فرمانروایی 28 قومی هخامنشی از هند تا مصر و لیبی شد و بسیاری از نخستین های تاریخ زندگی بشر مانند رواج پول(داریک به نام داریوش)، برید یا پست و شبکه راه های سراسری باچاپارخانه و استراحتگاه هایی برای پیک سواران که هرکدام با یک میل مشخص می شدند( و همین میل یا میله ها در اورپا واحد راه های میان شهرها و کشور ها شده است) و.... پدید آمد و برای نخستین بار در تاریخ نیز نخستین ترعه میان دریای سرخ به مدیترانه  توسط داریوش زده شد. در این دوره همزیستی قوم ها  نوع انسانی گام های بزرگی برای پیشرفت و همزیستی و اتحاد در آسیای غربی و ایران برداشت که هنوز آثار نیک آن در آسیای غربی و ایران پا برجاست.
       
      تفاوت دیدگاه های دینی بومیان آسیای غربی با  باورهای دینی آریایان و تاثیر آن در تغیرات سیاسی منطقه و تبدیل دشمنی های قومی به  همزیستی میان قوم ها:
      در عصر بی قانونی و  بیداد آسیای غربی، بت خدایان هم قومی بودند ، نه جهانی و متعلق به هم انسان ها، از این رو از تعرض قوم های رقیب و اسارت و جابجایی نیز برکنار نمی ماندند. در واقع بت خدایان قومی برای هر دولت شهر و یا کشور يا قوم  مظهروحدت وقدرت و حمایت آن قوم ویا دولت شهر و کشور بودند. از این رو در جنگ میان قوم ها و دولت های شهری یا  کشوری خدایان  هم که تجسمی بشری داشتند، مورد تعرض و هدف حمله و جنگ قرار می گرفتند.
       هنگامی که بت خدایان از معابد خود بیرون آورده و به سرزمين هاي فاتح برده می شدند،روحیه مقاومت و امید به هرگونه امکان شورش و مبارزه در شکست خوردگان می خشکید و سرزمین آنها به قلمرو دولت رقیب افزوده
       می شد...

      در باور هاي مزدايي آریایان که پیش از زرتشت هم میان آنان رواج داشته، بر خلاف برداشت ها و باور های دینی بوميان، خدایان یا درست تر بگوییم بغان آريايي، جهاني بودند. آريايان، بغان را از آن ِ همه مردمان - انسان ها-  مي دانستند. فراتر از این،  چنین باور داشتند  كه بخشی از خدایی این بغان در همه انسان ها و همه جهان بخش و پخش اند. و هم از اين رو بود که  آریایان هم کل جهان  و هستی را مقدس مي دانستند و هم همه انسان ها از هر قوم و ملتي  را.   جهان  و شادي را نيز براي مردم (=انسان)به طور كلي مي خواستند نه تنها  براي مردم یا  انسان آريايي و اين ديدگاه نوین جهاني و نگرش غیر قومی به انسان را همه قوم هاي آسياي غربي با تجربه هاي تلخي كه از عصر وحشت  و كشتار هاي قومي داشتند، پذيرا شدند و  اندكي نكشيد كه با این شیوه نگرش به جهان و انسان، آریایان نه تنها بر دولت کهن بومی عیلامی از راه اتحاد و همکاری دست یافتند بلکه توانستند 28 قوم و ملت را متحد کنند و زير فرمانروايي واحدی در آورند و 220 سال امنیت فراقومی برای همه مردمان آسیای غربی و ایران فراهم آورند.

       تغییری که آریایان در آسیای غربی و ایران پدید آوردند نخست در همین تغیر نگاه به خدایان و انسان ها، جدا از  خاستگاه قومی و نژادی یا زبانی شان بود. همان دیدگاهی که خاستگاه عرفان  و باور های وحدت وجود زرتشتی، اسلامی و ادبیات فارسی است و به هنرمندانه ترین شیوه های ادبی بر زبان شعر امثال، عطارنیشابوری،  رومی و  سعدی  و حافظ روان شده و هنوز در دل ها و زبانها می گردد..
      برای آنکه تفاوت و نقش دو دیدگاه بومی و آریایی آشکارتر شود،  نگاه خود را به دوره پیش از تغیر دیدگاه بومی بر می گردانیم و بررسی می کنیم که با حاکمیت  دیدگاه بومی و نوع نگاهی که به خدایان و مردمان داشتند، رفتار قوم ها و فرمانروایان  با هم دیگر در آسیای غربی و ایران چگونه بوده است؟ و آن را با دوره همزیستی قوم ها می سنجیم.
      در دوره قوم گرایی نه تنها قوم ها و دولت ها در دشمنی و ناسازگاری و جنگ دائمی در می غلطند  بلکه دامنه  این جنگ ها و تعصبات به خدایان هم که قومی بودند کشیده می شود زیرا  هر قوم و هر شهر، خدای ویژه خود را داشت. حتی  یهوه یهودیان هم مطلق و بی تبعیض خدای همه مردم نبود در وحله اول، خدای ویژه یهود بود و  به گفته خود یهودیان، این قوم را برتر و برگزیده تر از دیگر قوم ها  می دانست و می داند کما اینکه هنوز هم یهودیان بر همین باوراند  ......

      شگفت آنکه در دوران تیره ای که همه دولت ها و قوم ها  بر طبل قوم گرايی و تعصب و ستمکاری و ستیزه و جنگ و کشتار  ونسل کشی و اسارت طرف مقابل خود می کوبیدند و همه چیز حتی خدایان همدیگر را به اسارت می بردند  و هرکس و هر قوم غیر از خود و قوم خود را بر نمی تابید و قوم ها همدیگر  و سرزمین های هم را می سوزاندند  و می روبیدند و با خاک یکسان می کردند. در چنین دنیایی بی رحم  مردمی با دیدگاهی کاملا متفاوت  از راه رسیدند و با بومیان در هم شدند، برخاستند و  این آشفتگی و آشوب  و ستم همه گیر را به پایان آوردند و به جای آن بر پایه تمدنی که بومیان پی افکنده بودند و آریایان از جهات بسیاری عقب تر از آنان بودند، نظمی همگانی و جهانی برپا داشتند و در جهان صدایی نو و طرحی نو افکندند..
      بی تردید نخستین عامل این تغیر، وضع آشفته و نابسامان و جنایتکارانه ای بود که تفکر و ستم گری های قومی به ویژه از سوی دولت آسور بر آسیای غربی و ایران حاکم کرده بود. همه قوم ها و مردمان آن روزگار تیره از این وضع به ستوه آمده و قوم های مغلوب ِ دولت ستمگر آسور  به سوی  اتحاد و پیوستگی جهت حفظ و بقای مشترک رانده شدند.
       در این میانه آریایان  با بهره گیری از دستمایه هایی از خود بومیان و نگرش و دیدگاه نوی که از مردمان و هستی و آفرینش با خود به آسیای غربی آورده بودند، شکل زندگی، چهره سیاسی و دولت ها و باور ها ی همه مردمان آسیای غربی را  دگرگون کردند و  زمینه همزیستی  همه قوم ها   و مردمان این سوی جهان را در فرهنگی فراگیر که سازندگانش همه این قوم ها بودند و نخست ماد سپس پارس و سرانجام در  زمان ساسانیان، ایران نام گرفت را فراهم آوردند.این فرهنگ نه آریایی است و نه بومی ِ  آسیای غربی ، فرهنگی مشترک است که فرهنگ ایرانی نام گرفته و همواره همزیستی، دوستی و آشتی را برای همه مردمان جهان و همه قوم ها خواستار  بوده و  با نام آورانی هم چون زرتشت،  فرمانروایانی مانند کورش و داریوش شادی و آزادی دینی و  رفت و آمد و الغاء بردگی را برای همه مردمان جهان و هر انسانی خواستار بوده   و بعد ها  شاعران بزرگی مانند عطار و حافظ و مولای رومی و... در عمل و در باور و ادبیات سیاسی و شعر های نغز این دیدگاه جهانی و انسانی را در همه جهان و برای همه جهانیان بر خوانده و همه را به آن فراخوانده است.

      در نگاه درزمانی که به تاریخ آسیای غربی و ایران از آغاز تشکیل نخستین دولت شهرها افکندیم، رشد قوم گرایی را  در ادامه زندگی سخت آغازین پیدایش بشر از دید گذراندیم و دیدیم آسور اوج نشین اندیشه قوم گرایی موجب شده که قوم های دیگری که همزمان و به یک نسبت قربانی این اندیشه قرارداشتند با هم دیگر در برابر  آسور متحد شدند،    سرانجام پس از تشکیل چند اتحادیه از دولت ها و قوم های متحد، در آخرین اتحاد که ماد ها رهبری آن را به عهده داشتند، آسور  به زانو در می آید و با سقوط نینوا پایتخت آن در 612 پ.م برای همیشه از صحنه تاریخ کنار  ماند و  دوره ای تازه که  همزیستی همه اقوام آسیای غربی نمود مشخص آن است آغاز  شود و از دل این همزیستی تمدن و فرهنگی مشترک شکل  گیرد که همه قوم  ها سازنده ی آنند و از دوره ساسانی ایران نامیده شده است. 
      به جز از زمینه ی اتحادی که خود آسور با کشتار های قومی علیه خود و قوم گرایی افراطی اش فراهم آورده بود، یک عامل دیگر که اتحاد و همزیستی قومی در آسیای غربی و ایران را علیه آسور تسهیل کرد، باورهای تازه ای بود که آریایی ها با خود به آسیای غربی و ایران آورده بوده اند: باور های عرفانی دینی آریایی پیش از زرتشت. این باورها در کنار عامل مهم اول دومین عامل همگرایی و همزیستی قومی است که  تمدن بزرگ ایرانی را برآورده تمدنی که سازندگان اش همه قوم های آسیای غربی و ایران اند. ادبیات بلند فارسی هنوز هم دایره تاثیر این باورهای انسان گرایانه را بیشتر و پیشتر می برد. عشق و حق خاستگاه اش همین باور های کهن است. امید که در جهان امروز عشق و حق باز هم موجب پیوند بیشتر همه انسان ها و قوم ها با هم باشد. 

      با تشکر فراوان از آقای علی کاکا افشار- سپهر عدالت

    نظر خود را ثبت کنید
    نام کاربر
    متن
       

    Design By Gitysoft