• مشاهده تمامی اخبار

  • اخبار صنفی

  • مشاهیر وکالت

  • مقالات

  • قرارداد حق الوکاله

  • تخلفات انتظامی

  • قوانین و مقررات جدید

  • نظریات مشورتی

  • مصوبات هیات مدیره

  • اخلاق حرفه ای

  • معرفی کتاب

  • چهره ها در عدلیه

  • نغز نامه

  • گوشه های تاریخ

  • همایش های حقوقی

  • فرهنگی و هنری

  • عکس هفته

  • لایحه جامع وکالت رسمی

  • آداب الدعوی -نوشته رحمان زارع

  • مشاهیر قضاوت

  • رقص آتش - نوشته رحمان زارع

  • مصاحبه ها

  • زنان و کودکان

  • حقوق بین الملل

  • حقوق و سینما

  •  
    • به بهانه نوشتار دیروز در روزنامه قانون

      *درخت های بی ریشه آدم های بی اندیشه*
      علی نقی زاده کوچصفهانی – وکیل دادگستری

      می گویند در روزگاران قدیم، وسط میدان شهری، مردی معرکه گرفته بود. او رجز می خواند و ادعای عجیب و شگفت انگیز خود را با آب و تاب تکرار می کرد. همه با تعجب نگاه می کردند و ادعاهای او را غیر ممکن و محال می دانستند. او می گفت اگر جمعیت حاضر در این معرکه یکصد سکه طلا به او بدهند او به داخل کوزه می رود هر کسی که نگاهی به هیکل درشت پهلوان و دهانه تنگ کوزه می کرد از ادعای عجیب و باور نکردنی پهلوان دهانش از تعجب باز می ماند . مردم می گفتند ما که می دانیم محال است که او با چنین هیکلی وارد کوزه ای به این کوچکی شود اما برای اتمام حجت با او و خلاصی از کنجکاوی به هر ترتیب یکصد سکه طلا را با هر ضرب و زوری جمع کرده به او دادند اکنون سکوت میدان را فرا گرفته بوده و همه منتظر بودند تا سرنوشت پهلوان و کوزه تنگ را ببینند . بالاخره پهلوان کوزه را روی زمین قرارداد و خود خم شد و سرخود را روی دهانه کوزه قرارداد اما هرچه کرد نشد . وقتی نتوانست از سر وارد شود کوشید پاها و سپس دستان فربه اش را وارد کوزه کند سپس کوزه را به کناری نهاد و و رو به جمعیت کرد و وگفت : ای مردم ! شما دیدید که من برای داخل شدن به کوزه تمام تلاشم را کردم . من می خواستم ولی نتوانستم .

      نتیجه اینکه : هیچ وقت محالات عقلی را از هیچکس نپذیریم .

      قدر متیقن تا زمانیکه عوام زدگی در جامعه ای خریدار داشته باشد عوام فریبان نیز به حکمرانی خود برجامعه عوام زده ادامه خواهد داد. و نتیجه اینکه عده ای معلوم الحال و بی انکه غم هم نوع داشته باشندتکیه بر مسند و منصبی می زنند که گویی میراث اجداد و نیاکانشان است . از هر فرصتی برای تاخت و تاز بهره می برند و از هیچ تلاشی برای تخطئه و تخریب فروگذار نمی کنند . اینکه عده ای برای ورود به هیات مدیره هزینه تبلیغاتی می کنند، اینکه فلان گروه یا تشکل برای انجام گردهمایی و دوره هم نشینی همکاران خود محلی را در اختیار می گیرند اینکه گروه یا وکیلی از حاصل دسترنج خود از دارایی خود، از داشته های شخصی و خصوصی خود بدون دست یازیدن و متمسک شدن به اموال بیت المال ، پرتره ای هم شان و هم وزن جامعه رای دهندگان به خود می گیرد چه دخلی به نان و نام داشتن عضویت در هیات مدیره دارد؟! اگر برای همه انسان ها و سایر جانداران و موجودات چون خود زندگی قائل باشیم و آرزو و اختیار آنان را بپذیریم و به رسمیت بشناسیم آن گاه است که به درجه اعلی از معرفت و اندیشه خواهیم رسید .

      جامعه وکلا به لحاظ فکری هنوز آنقدر مستاصل و درمانده نشده که عده ای بیایند و بدیهات و براهین عقلی را به آنان بیاموزند مطمئناً بلوغ فکری و هویتی وکلا بدان حد رسیده است که به برنامه ، اندیشه ، اخلاق ، دانش و کارآمدی وکیلی رای دهد تا به تبلیغات و پوشش و رنگ و لعاب تبلیغاتش.

      نفس این قبیل اقدامات فی نفسه اشتباه نیست بلکه اشتباه را ناشی از این امر باید ببینیم که ما به گاه فکر کردن احساس می کنیم و به گاه احساس کردن فکر می کنیم . درد وکلا این نیست که مقهور و مبهوت تبلیغات آنچنانی و وعده های واهی و پوچ عده ای شوند که اگر چنین باشند ، همان بهتر که عده ای با رای آنان در پی نام و نان به هیات مدیره راه یابند . درد وکلا عوام زدگی نیست .اصلاً مگر کسی منکر تعالی و کمال طلبی است اساساً هر انسانی که در روی کره خاکی به حیات ادامه می دهد به حکم فطرت و ذات خود و به مقتضای عقل و خرد خویش به سوی کمال گام بر می دارد اما درد آن است که نام و نان را از اخلاق مداری و آرمان گرایی جدا می کنیم و در ترجیح یکی بر دیگری آنچه را که نباید رجحان بخشیم ، می بخشیم !

      به قول مرحوم قیصر امین پور:

      " نه از مهر و نه از کین می نویسم"

      "نه از کفر و نه از دین می نویسم"

      "دلم خون است می دانی  برادر"

      "دلم خون است از این می نویسم"

       

    نظر خود را ثبت کنید
    نام کاربر
    متن
       

    Design By Gitysoft