• مشاهده تمامی اخبار

  • اخبار صنفی

  • مشاهیر وکالت

  • مقالات

  • قرارداد حق الوکاله

  • تخلفات انتظامی

  • قوانین و مقررات جدید

  • نظریات مشورتی

  • مصوبات هیات مدیره

  • اخلاق حرفه ای

  • معرفی کتاب

  • چهره ها در عدلیه

  • نغز نامه

  • گوشه های تاریخ

  • همایش های حقوقی

  • فرهنگی و هنری

  • عکس هفته

  • لایحه جامع وکالت رسمی

  • آداب الدعوی -نوشته رحمان زارع

  • مشاهیر قضاوت

  • رقص آتش - نوشته رحمان زارع

  • مصاحبه ها

  • زنان و کودکان

  • حقوق بین الملل

  • حقوق و سینما

  •  
    • "شهروند مسئول / مسئولیت شهروندی / شهروندی مسئولانه"

      امیر سالار داودی - وکیل دادگستری

      سوار بر تاکسی خطی شدم.
      غیر از من 2 نفر دیگر هم در تاکسی نشسته بودند و هر 3 نفر انتظار نفر چهارم را داشتیم تا راننده محترم که فقط دو قرّان و دو زار کرایه مسیر برایش مُهم بل اهمّ است ، نزول اجلال فرموده و متعاقب آتش کردن خودرو ، دنده را چاق فرموده و طی مسیر نمایند.
      عقربه بزرگ ساعت از 5 دقیقه به ده دقیقه و در ادامه به یک ربع و و سرانجام نیم ساعت بالغ گردید و البته که راننده کارش به دود کردن دومین سیگار هم کشید.
      همینطور لب به لب سیگار می رسانید و در میانه جمع جمیع دوستان بنی هندل در کار بذله و شوخی دستی بود و هرازگاهی نیم نگاهی به خودرو اش انداخته و همین که از تکمیل نشدن صندلی ها اطمینان می یافت ، دوباره ها دوباره!
      از انتظار نه اینکه خسته شده باشم ، بلکه زمان در شُرف تَضَیُّق بود و از برای فوت نشدن زمان عزمم را بر پیاده شدن و برگزیدن خودرویی مسافر بَر از نوع عبوری اش جزم نمودم و منتها ما قبل پیاده شدن ، پیشنهادی به ذهنم خطور کرد و تصمیم گرفتم تا با راننده مطرحش نمایم.
      راننده را صدا کردم و عرض کردم: دوست من! یک نفر جا داری.
      بلادرنگ گفت: بله! آن یک نفر بیاید تا برویم.
      عرض کردم: نیم ساعت است که نیامده.
      گفت: شما حساب می کنی؟
      عرض کردم: به نظرم کرایه آن یک نفر را ما بین 4 نفر تقسیم کرده .......
      به میانه حرفم دوید و گفت: 3 نفر و نه 4 نفر!
      عرض کردم: خودت را هم حساب کردم.
      واکنش اینچنین نشان داد: برای چی من؟
      عرض کردم: بلاخره ما می خواهیم زودتر کارمان راه افتاده و شما هم قاعدتاً در سرعت رفت و برگشت نفع داری! (نظر دختر دانشجو و پیرمرد که دیگر مسافران بودند هم با من نظر من منطبق بود)
      پوزخندی زد و گفت: نه داداش! بشین و منتظر باش. من عجله ای ندارم. اگر دوست داری زودتر راهمان را بگیریم و برویم ، دست به جیب شو!مشکل من نیست که فدات شم.
      برای من پرداخت یک هزار تومانی اضافه بر سازمان ابداً ناشدنی نبود. لیکن معتقد بوده و هستم که مشکلات جمعی را باید مجتمع حل و فصل نمود. چه اینکه اگر دیگر مسافران مخالفت می کردند ، شخصا مبادرت به پرداخت کرایه اضافی می نمودم. و یا چه بسا اگر آنچنان پاسخی را هم نمی داد ، اینچنین می کردم. کما اینکه بارها کرده بودم.
      باری، از پاسخ قلدر مآبانه اش ملول شدم و شاید هم من انتظارم از یک راننده تاکسی به عنوان مسئول جا به جایی مردم به اندازه یک رُبات نیست و تاکید دارم بر اینکه باید نگاه انسانی را همه با جدّ و جهد در خود ایجاد نمایند. لذا در این مورد انتظار داشتم و دارم که وقت مسافران برای راننده مهم باشد و با توجه به این باور ، گفتن اینکه " من عجله ای ندارم و مشکل توست" به شدت ناراحتم ساخت.
      هرچند که تامین معاش رانندگان محترم تاکسی و به طور کلی مسافرکشانی که مطمئناً بسیاری از آنها از بد روزگار پشت رول نشین شده اند ، برایم قابل درک است و با این حال پیشنهادم را اگرچه در برگیرنده مطلق منافع راننده مذکور نمی دانستم ، لیکن دست کم حداکثر منافعش را لحاظ کرده بودم.
      در نتیجه مخالفت راننده با پیشنهادم ، از خودرو پیاده شدم ، دختر علی الظاهر دانشجو و نشسته در کنار من هم از خودرو پیاده شد و مع هذا پیرمرد شاید به دلیل کهولت و بازنشستگی به ما تأسی نکرد .
      آمدم و کنار خیابان ایستادم و در همین اثناء راننده که معتقد بود باید حالا حالا ها کنار خیابان ایستاده تا علف به زیر پایم نِمُو نماید ، با دیدن اینکه متعاقب یکی دو دقیقه از پیاده شدنم نگذشته بود ، خودرویی عبوری مقابلم توقف نمود و سوارم کرد ، کُری خوانی اش ابتر ماند و عصبانیت ناشی از ضایع شدنش را با گیر دادن به راننده خودرو عبوری مبنی بر اینکه چرا خارج خط مسافر دزدی!!! می کنی ، نشان داد.( با عصبانیت بر سقف خودروی عبوری می کوفت و فحاشی می نمود)
      در واقع برخی رانندگان خطوط شهری ، رانندگان خودرو های عبوری را همچون هوو پنداشته و از آنها نه فقط به این دلیل که روند سود بردنشان را منقّص می سازند که در واقع به این دلیل که زور گویی شان اینگونه َمَفرّی می یابد ، سخت داغ و درو هستند.
      باری، این جریان گذشت و فردای آن روز دوباره به خط آمدم و سوار تاکسی خطی شدم و منتها یک تاکسی دیگر.
      راننده دیروزی هم در خط بود و البته نوبتش نبود!
      همینکه من را دید به سمت راننده خودرویی رفت که من مسافرش بودم.
      در گوشی پچ پچ کردند و ثانیه هایی نگذشته ، راننده خودرویی که نوبت مسافر بردنش بود به نزد من آمد و گفت: آقا! شما پیاده شو.
      عرض کردم: برای چه؟
      گفت: تا شما باشی من نمی رم!
      عرض کردم: دلیل؟!
      ناگهان راننده خودروی دیروزی به نزدیکمان آمد و گفت: میایی بیرون یا بیرونت کنم!
      درنگ جایز نبود! بی تردید مداومتم می توانست تبعات ناجوری داشته باشد.
      با گفتن اینکه پشیمان می شوید از این برخورد ، خودرو را ترک کردم.
      متاسفانه! دیگر مسافران هیچ واکنش حمایتی از من نشان ندادند.
      هر دو با پوزخند گفتند: ترسیدیم.
      راننده دیروزی هم بلند در حضور مسافران توهینی به من کرد!
      از در پاسخ در نیامدم.
      فردا صبح ، زودتر منزل را ترک کردم و یک راست به تاکسیرانی رفتم.
      بازرسی خطوط شهری تاکسیرانی را پِی کردم و در مقابل مرد جوان و خوشرویی که به نظر کارشناس حوزه بازرسی بود ، ما وقع را مو به مو بازگو کرده و سپس ماجرا را بر سربرگ مکتوب کرده و تقدیم داشتم.
      بازرس تاکسیرانی متعاقب تعریف ما وقع عنوان داشت: از کجا معلوم که راست می گویید!
      عرض کردم: آری ، معلوم نیست! منتها چند نکته.
      اولاً اینکه من وکیل دادگستری هستم و باید از خود بپرسید که چرا ما بین این همه تاکسی دار ، انگشت بر روی این یکی گذاشته ام.بنده باور بفرمائید که از وقت رسیدگی به پرونده های خلق الله زده و پیگیر این کار شده ام!وگرنه اصولا شخص بیکار و علّافی نیستم.
      ثانیا، من فوقش دیگر از این خط متمتّع نمی شوم. توهینی هم که راننده تان کرد را باد هوا می دانم. لیکن وظیفه اطلاع رسانی داشتم که معمول شد. من می روم . خود دانید!
      این را گفتم و همین که خواستم مرخص بشوم ، نهیبم زد و خواست که منتظر بمانم تا با هم راهی خط مواصلاتی موصوف بشویم.
      بلاخره به محل خط رسیدیم و جوان بازرس از من خواست که بدون هیچ واکنشی خاص و اصطلاحاً تابلو خویشتن داری پیشه ساخته و ابتدا او می رود و سوار تاکسی می شود و پشت بندش هم من بروم و سوار شوم.
      نقشه همانطور که گفته بود پیش رفت و اتفاقاً همان راننده فحّاش و قلدر در خط بود و از قضاء نوبتش هم حلول کرده بود.
      بازرس سوار شد و چند ثانیه بعد هم من خواستم سوار بشوم که راننده موصوف من را دید و به سمت من هجوم آورد و یقه من را چسبیده و شروع کرد به تهدید و توهین ...
      کار داشت بالا می گرفت که جوان بازرس به موضوع ورود کرد و از راننده پرسید: چرا اینچنین می کنید؟ ایشان مسافر هستند و شما هم وظیفه تان رساندن امثال ایشان است! غیر این است؟
      راننده از یقه من فارغ گشت و این بار یقه بازرس جوان را که تا آن لحظه هویتش افشاء نشده بود را گرفت و گفت: تو چی می گی؟ دوست دارم پیاده اش کنم. به تو هم ربطی نداره! وکیلشی ؟ دوست داری تو رو هم پیاده کنم ؟
      ناگهان دستانش شل شد و یقه بازرس را رها کرد و چند قدم فاصله گرفت و به لکنت افتاد.
      آری! بازرس با نشان دادن کارت شناسایی اش ، از هویتش پرده برداری کرده بود!
      راننده دقایقی بعد از این اتفاق کنار دیوار چمباتمه زده بود و سیگار پشت سیگار دود می کرد و بازرس جوان هم در میان حلقه ای از هم پیاله گان راننده متخلف که مشغول رایزنی و وساطت بودند ، در حال نگارش صورت جلسه ما وقع بود.
      کار تهیه و تدارک صورت جلسه که پایان گرفت ، با جرثقیل پلیس راهور تماس گرفت و خواست که خودرو راننده متخلف را به پارکینگ منتقل نمایند.
      سپس ضمن اینکه نسخه کاربُنی صورت جلسه تنظیمی را به من تسلیم می نمود ، گفت: خودروی این آقا فعلا تا اطلاع ثانوی توقیف است تا پرونده اش مورد رسیدگی و منجر به صدور تصمیم مقتضی گردد.
      دوباره ادامه داد: از شما هم خواهش می کنم به عنوان نماینده تاکسیرانی ، موضوع توهین ها و تهدید های این عنصر نامطلوب مجموعه متبوع من را در دادسرا حتماً پی گیری نمائید. من تمام آنچه او به شما نسبت داد را در صورت جلسه نگاشتم. واضح و بدون اغماض. یک هفته دیگر هم با کپی این صورت جلسه به تاکسیرانی مراجعه تا نتیجه برخورد با ایشان را به اطلاعتان برسانم. و یک خواهش دیگر اینکه کار او را به پای همه همکارانش ننویسید!
      راننده از فرط ناراحتی و سرافکندگی نای حرف زدن نداشت.
      دیگر دوستانش و خاصّه همان دوستش که با او در برخورد دوم هم دستی کرده بود از من با اصرار و الحاح خواستار بخشش و مردانگی بودند.
      اصرارو تمنّای آنها و حین ترک محل التماس خود راننده متخلف و حالا مجرم ، افاقه نکرد.
      تصمیمم را نه به خاطر کینه و عداوت که به خاطر مسئولیت اجتماعی بر گُرده ام ، اتخاذ کرده بودم و از راننده مجرم شکایت کردم و الان پرونده اش در مرحله دادسرا منجر به صدور قرار 50 میلیونی وثیقه و متعاقباً صدور قرار مجرمیت و کیفر خواست به اتهام توهین از نوع قذف ( نسبت دادن لواط و زنا به غیر) و تهدید شده است.
      ضمن اینکه بنا بر ورود قاطع هیات رسیدگی به تخلفات رانندگان تاکسی تاکسیرانی تهران ، جواز فعالیت راننده متخلف به مدت 3 ماه لغو گردید و مقرر شد ، خودرو اش هم به مدت یک ماه متوقف بماند.
      روزی که از بازپرسی دادسرای خارک در حالی که قرار وثیقه راننده متخلف صادر و به واسطه عجز از تودیع آن روانه زندان گردید ( البته هفته بعد با تامین وثیقه بیرون آمد) به همراه یکی از ریش سفیدان خط که خودش هم تاکسی دار بود ، خارج می شدیم ، ریش سفید خط به من گفت: بخشش از بزرگان است. جالب است که بابک زنجانی ها در این مملکت دو لُپّی خورده و برده و بعد از چند سال آنها را گرفته و تازه معلوم هم نیست هنوز در زندان باشد یا نه ، آن وقت این بدبخت که من می دانم چقدر مشکلات دارد باید اینگونه گیر کند و ( آهی کشید) سپس ادامه داد: هر چی سنگه واسه پای لنگه!
      عرض کردم: ایکاش همان موقع که بابک زنجانی اولین تخلفش ( بر فرض که تخلفی کرده باشد) را معمول می داشت ، کسی مثل من با او برخورد می کرد تا امروز کارمتوقف کردنش به قول شما به چند سال نمی کشید!
      سپس ادامه دادم: پدرم ، هر کس آن دِرُوِد عاقبت کار که کشت
      ضمناً ، من واقعا قصد ندارم تا آخر خط بروم و به خاطر یک اشتباه اینگونه بسوزانمش! منتها اجازه بفرمائید یک مقدار تنبیه شود.
      اخیراً در حالی که یک ماهی از توقف خودرو اش می گذشت ، اتفاقی در خط او را دیدم که آمده بود به دوستانش سر بزند.
      چشمش که به من افتاد ، جلو آمد و دست داد و روبوسی کرد و حلالیت خواست و گفت: من نمی خواستم اینگونه بشود! شرمنده ام. شما اون روز گفتی که پشیمونم می کنی و من سَرسَری گرفتم!
      عرض کردم: مسافر جماعت نون دونی تو و امثال توست. نداشتن هوای مسافر و بدرفتاری با آنها برای تو و امثال تو کفران نعمت است. من وکیل دادگستری هستم و درست مثل تو به مردم خدمات می دهم و اگر قرار باشد من هم مثل تو با مراجعینم اینگونه برخورد نمایم ، دیگر بعد از مدتی از نان خوردن خواهم افتاد.
      سپس ادامه دادم: مشتریان ما ، در مورد تو مسافران و در مورد من موکلین و در مورد یک پزشک بیمارانش واسطه خیر هستند و ما باید کاری نمائیم که این واسطه خیر مداومت یابد. نه اینکه به مو برسانیمش و سرآخر هم پاره اش نماییم. نان ما را خدا در جیب آنها گذاشته و باید کاری کنیم که رغبت بیرون ساختن و تسلیمش را به ما داشته باشند. شکر نعمت نعمتت افزون کند،کفر نعمت نعمتت بيرون کند. شکر نعمت برای ما کسانی که کارمان خدمت است ، رفتار و سکنات مودبانه و دوستانه با اربابان رجوع است.
      هیچ نگفت و احساس کردم که بغض کرده و به نظرم آمد که راه پشیمانی اختیار کرده است.
      با هم رفتیم و هم در دادسرا رضایت دادم و هم در تاکسیرانی.
      البته تاکسیرانی گفتند که باید پرونده اش را با توجه به رضایت من دوباره رسیدگی نمایند و یا مشمول تخفیفش نمایند و یا کلاً مورد عفو قرارش دهند.
      باور دارم که من در حد و اندازه تنبّه مردم نیستم.
      ابداً قد این حرف ها هم نیستم. لیکن باید از یک جایی شروع کرد. اگر آن روز دیگر مسافران از در حمایت از من برون می شدند ، شاید راننده داستان متوجه غلط بودن فعل و قولش می گشت و کار به اینجا نمی رسید.
      منتها ما همه به دنبال راه افتادن کار خودمان هستیم. خرمان که از پل مراد گذشت ، دیگر اهمیتی برای مان ندارد که پل بماند یا نماند.
      مسئولیت اجتماعی بر عهده و گُرده همه ما سنگینی کرده و باید به درستی مقصدش را حاصل کنیم.
      من می توانستم بی خیالی طی کنم. لیکن در آن لحظات این چنین از خاطر عاطرم( خودم رو تحویل گرفتما!!!!) گذشت که " شاید نفر بعد از من زن بارداری باشد و یا شاید خواهر و مادر و برادر و پدر شما".
      اگر  عمل  این راننده برخوردی را با خود نمی دید و او دوباره در حق دیگری جفایی مشابه روا می داشت ، هر آنچه در نتیجه رواداری ناصواب مشابه رخ می داد ، دامن من را به عنوان یک شهروند عاطل حتما می گرفت!
      ما همه مسئولیم.
      باید هر روز که از در خانه بیرون می شویم ، با خود زمزمه کنیم که من می بینم ، می شنوم ، پس واکنش نشان دادنم امری است حتمی و قطعی.
      کثافات خانه مشترکمان فقط به زباله های بر زمینش نیست که مکلف باشیم آن ها را برداشته و شهرمان را از لوث وجودش پاک نمائیم.
      پس بیائید همه ما رفتگران سیّار و سیّالی باشیم و اجازه ندهیم گرداگرد نهال های ظریف مناسبات و تعاملات اجتماعی مان هرزه روی ها محاط شوند.
      همین..........

    نظر خود را ثبت کنید
    نام کاربر
    متن
       

    Design By Gitysoft