• مشاهده تمامی اخبار

  • اخبار صنفی

  • مشاهیر وکالت

  • مقالات

  • قرارداد حق الوکاله

  • تخلفات انتظامی

  • قوانین و مقررات جدید

  • نظریات مشورتی

  • مصوبات هیات مدیره

  • اخلاق حرفه ای

  • معرفی کتاب

  • چهره ها در عدلیه

  • نغز نامه

  • گوشه های تاریخ

  • همایش های حقوقی

  • فرهنگی و هنری

  • عکس هفته

  • لایحه جامع وکالت رسمی

  • آداب الدعوی -نوشته رحمان زارع

  • مشاهیر قضاوت

  • رقص آتش - نوشته رحمان زارع

  • مصاحبه ها

  • زنان و کودکان

  • حقوق بین الملل

  • حقوق و سینما

  •  
    • طلاق و بهم خوردن تعادل زندگي

      محمدتقی شهبازی / جامعه شناس و مدرس دانشگاه
      درخصوص فرزندان طلاق ابتدا باید به این مساله اشاره کرد که در جامعه‌شناسی موضوعی به نام جریان اجتماعی‌شدن را مطرح می‌کنند که مراحلی است که هر فرد از زمان تولد تا مرگ در این کانال‌ها قرار می‌گیرد؛ مانند خانواده، گروه دوستان، رسانه‌ها، مدرسه و... که بر شخصیت و فرهنگ هر شخص اثر می‌گذارند. اگر کسی در این مسیر به صورت درست حرکت کند، شخصی کامل، جامع و در اصطلاح مرسوم پخته می‌شود و اگر در این مسیر شرایط مناسب برقرار نبوده و در جایی از آن مشکلی ‌وجود داشته باشد، شخص به آن جایگاه و شخصیتی که باید برسد، دست نمی‌یابد. برخی در توضیح موضوع جریان اجتماعی را مشابه خط تولید یک کارخانه توصیف کرده‌اند که برای تولید یک محصول استاندارد و کامل باید تمام زنجیره آن از مواد اولیه گرفته تا دستگاه‌های بسته‌بندی به درستی و هماهنگ با هم کار کنند و در صورت نقص هر کدام از بخش‌های تولید، محصول استاندارد و کامل نخواهد بود.
      موضوعی دیگر که باید قبل از ورود به بحث آن را توضیح دهم، تعریفی است که در جامعه‌شناسی از زندگی داریم، زندگی عبارت است از رسیدن به یک تعادل که مدام در حال به‌هم خوردن است، مانند پدیدآمدن روز و شی یا تغییر فصل‌ها یا به طور مشخص بروز زلزله که یک عدم تعادل شدید است، اما انسان در این مسیر باید مدام سعی کند که به تعادل برسد وگرنه دچار استرس‌های زیادی در زندگی می‌شود.
      در شرایط بروز مسایلی مانند طلاق، فرد که در این موضوع خاص فرزندان باقی‌مانده از طلاق والدین هستند، می‌خواهد زندگی کند، اما طلاق باعث برهم خوردن تعادل در زندگی می‌شود که می‌تواند منجر به یک اتفاق یا فاجعه شود. در این شرایط طلاق اتفاق افتاده و خواه‌ناخواه عدم تعادل به وجود آمده. اگر فرد در شرایطی قرار بگیرد که فرآیند اجتماعی شده را در مسیر درستی طی کند، میزان آسیب پایین آمده و شخص می‌تواند یک زندگی به نسبت درست را داشته باشد، اما مرحله دیگر زمانی است که طلاق برای فرزندان به یک فاجعه تبدیل می‌شود، این عضو به شخص یا خانواده‌ای تحویل می‌شود، نظیر زندگی با پدر یا مادر یا در پاره‌ای از موارد خانواده پدربزرگ یا مادربزرگ، که آن شخص یا خانواده به دلیل وجود مشکل در خود، نمی‌تواند شرایط اجتماعی شدن را برای فرد به درستی فراهم کند؛ همین سبب می‌شود که اتفاق طلاق به یک فاجعه تبدیل شده و شخص آسیب ببیند.
      البته نمی‌توان تنها خانواده و گروهی که فرد با آنها زندگی می‌کند را در بروز این مشکل سهیم دانست، زیرا گروه‌های دیگری نیز می‌توانند مقدمات آسیب را برای فرد آماده کنند.
      به صورت موردی، چیزی که در این کودکان بیشتر به چشم می‌خورد، عقده ناکامی است که می‌تواند مقدمه انواع و اقسام رفتارهای مخاطره‌آمیز باشد. عقده ناکامی در فرد ایجاد پرخاشگری می‌کند و پرخاشگری هم شخص را در معرض انواع خشونت قرار می‌دهد، که در حالت بالا می‌تواند به آسیب زدن به دیگران یا قتل یا آسیب زدن به خود، خودکشی منجر شود.
      البته این قبیل افراد می‌توانند در هر دو حالت بالا قرار بگیرند. می‌توان مواردی را ذکر کرد که فرزندان طلاق در شرایط خوبی قرار گرفته و توانسته‌اند با طی مراحل صحیح به یک فرد کامل  تبديل شوند و دارای جایگاه بالای اجتماعی باشد یا عکس این. برای بررسی آماری باید جامعه هدف را مشخص کرده و درخصوص آن صحبت کرد، اما شواهد نشان می‌دهد که در فرزندان طلاق میل به بخش منفی بیشتر است و کمتر دیده شده، افرادی که در معرض این مساله قرار می‌گیرند با آن به صورت یک اتفاق برخورد کنند، در بیشتر موارد فاجعه‌آفرین می‌شود و نمی‌تواند به یک فرد جامع و کامل تبدیل شود. البته در این شرایط باید درنظر داشت که عقده‌های دیگری نظیر عقده نبود پدر یا مادر را که در فرد احساس می‌شود، نیز باید بررسی کرد، زیرا این خلأ عاطفی منشا اتفاقات دیگری خواهد بود. فرد برای حل این عقده‌ها باید بتواند با نیروی ایمان و مکارم اخلاق کمبودهای خود را جبران کند، علاوه بر این باید مراحل زیاد دیگری را نیز طی کند که این خود آموزش و حمایت‌هایی را نیاز دارد که متاسفانه در جامعه کمتر دیده می‌شود.
      این فرزندان در معرض دو نوع آسیب مختلف قرار دارند که به دو حالت درونی و بیرونی تقسیم می‌شود. فرد چون احساس ناکامی می‌کند میل به پرخاشگری در او به وجود آمده و می‌تواند او را در معرض احساس فقر، سربار بودن و حتی گرایش به اعتیاد و خلاف قرار دهد. البته نباید نقش جامعه را هم نادیده گرفت. تصور کنید که اگر شخص خود و خانواده‌اش خوب ولی در گروه دوستانی باشد که کج‌رو هستند، می‌تواند به بزهکاری متمایل شود. موضوع تاثیرگذار دیگر رسانه است. باید دید که آیا رسانه‌ها درخصوص آموزش به افراد جامعه به خصوص فرزندان طلاق که در معرض آسیب‌های بیشتری هستند، قوی عمل مي‌كنند یا با مسکوت گذاشتن موضوع از کنار آن می‌گذرند.
      مدرسه و معلمان هم تاثیر چشمگیری دارند، نوع رفتار آنها می‌تواند در جهت‌گیری فرد بسیار موثر باشد. به عنوان نمونه یک طعنه ساده ممکن است به خشونت و درگیری و حتی طرد فرد آسیب‌دیده از جامعه منجر شود.
      افرادی که ‌گونه آسیب‌دیده و از جامعه کناره‌گیری می‌کنند، به راحتی ممکن است از سوی گروه‌های کج‌رو و بزهکار جذب شوند.
      درخصوص محبت خانواده موضوعات زیادی مطرح شده که حتی یکی از آنها تحقیقی است درخصوص حدیث پیامبر (ص) درخصوص حق دختر بر پدر که می‌فرماید: وقتی دختر وارد اتاق می‌شود، پدر باید تمام‌قد جلوی پایش بلند شده، گونه‌های دختر را بوسیده و موی دختر را شانه کند. در تحقیقی که از سوی یکی از پروفسورهای دانشگاه هاروارد انجام شد، دیده شد دخترانی که از محبت خانوادگی کافی برخوردار شده‌اند، شخصیت‌های کامل‌تر و موفق‌تری دارند که به ارایه شیوه شانه‌درمانی برای جلوگیری از مشکلات فرزندان منجر شد.
      جامعه هم در این خصوص مکمل است. متاسفانه در جامعه ما تبعات اجتماعی که می‌تواند مشمول افراد آسیب‌دیده و در این بررسی فرزندان طلاق شود، دارای فراوانی بیشتر به سمت آسیب است. از این‌رو کمتر خانواده و فرزندی را می‌توان مشاهده کرد که طلاق را به عنوان یک اتفاق در زندگی خود تلقی کرده و ادامه مسیر مثبتی را طی کند. خانواده، جامعه و رسانه باید بتوانند شرایطی را برای این افراد فراهم کنند که در آن به یک تعادل نسبی برسند.
      روزنامه شرق 8/12/91

    نظر خود را ثبت کنید
    نام کاربر
    متن
       

    Design By Gitysoft