گروههای خبری:
شب بودوماه واختر و شمع ومن وخیال خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بوددر گوشه اتاق فرو رفته در سکوت رویای عمر رفته مرا پیش دیده بوددرعالم خیال به چشم آمدم پدر کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بودموی سیاه او شده بود اندکی سپید گویی سپیده از افق شب دمیده بودیاد آمدم که در دل شبها هزار بار دست نوازشم به سر و رو کشیده بوداز خود برون شدم به تماشای روی او کی لذت وصال بدین حد رسیده بودچون محو شد خیال پدر از نظر مرا اشکی به روی گونه زردم چکیده بودشعری متفاوت از سهراب سپهری بنام خیال پدر
شب بودوماه واختر و شمع ومن وخیال خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود
در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود
درعالم خیال به چشم آمدم پدر کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
موی سیاه او شده بود اندکی سپید گویی سپیده از افق شب دمیده بود
یاد آمدم که در دل شبها هزار بار دست نوازشم به سر و رو کشیده بود
از خود برون شدم به تماشای روی او کی لذت وصال بدین حد رسیده بود
چون محو شد خیال پدر از نظر مرا اشکی به روی گونه زردم چکیده بود
شعری متفاوت از سهراب سپهری بنام خیال پدر